روش های مراقبه

عرفا برای مراقبه روش های مختلفی به شاگردان و مریدان خود توصیه کرده اند. در اینجا بعضی از روش ها ذکر می شود.
 
روش ابراهیم ادهم
در کشکول شریف چنین آمده است: طریقه ی مشغول شدن به حق که همان مراقبه می باشد، چنین است که سالک صورت شیخ را در خیال خود حاضر کند تا متوجه ی حقیقت انسانی خود گردد. یعنی حقیقت جامعه ی خود را به صورت شیخ فراگیرد و آن را شیخ خود تصور نماید. البته احضار حقیقت جامعه به دلیل منزه بودن از حلول در اجسام، مشکل است و به همین دلیل باید توجه خود را به جانب مضعه ی ایسری صنوبری معطوف کرده (زیرا میان قلب حقیقی و قلب مجازی) و همه ی حواس خود را یکسو نماید. اینجاست که حالت بیخودی و غیبت از غیر حق بوجود می آید و باید این حالت را مثل راه مستقیم فرض کند و خود را در این راه ببیند، که راهی غیر متناهی است و هر گاه وسواس یا خطره ای بوجود آمد، از طریق توجه به همان حقیقت جامعه که به صورت مرشد درآمده است، آن را دفع نماید. اگر موفق نشد، نفس را از طریق بینی به عنف و سختی ـ درشتی کردن و تندی و ستیزه نمودن ـ خارج کند تا به حالت غیبت و بیخودی برسد و در صورت موفق نشدن با گفتن ذکر استغفار«استغفرالله، استغفرالله من جمیع ما غیره قولا و فعلا و حاضرا و غایبا و سامعا و ناظرا و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم» تلاش نماید و در صورت بی نتیجه بودن این استغفار، اسم«یا فعال» را که برای دفع وسوسه ها خاصیت زیادی دارد، کاملا فرا گرفته و تکرار نماید. اگر تغییری حاصل نشد، در معنی«لا اله الا الله » یا«لا موجود الا الله » تأمل کند و در صورت بی نتیجه بودن این ذکر، با شدت و حدت و به صورت آشکار اسم«الله » را بر زبان آورده و بر دل صنوبری خود ضرب نماید.

اتم توجهات به حق تعالی و اکمل مراتب حضور این است که قوای جزئیه و کلیه ی باطنه را از تصرفات مختلف تعطیل کند و خاطر خود را از ما سوی دور کرده و به حق تعالی توجه نماید، بدون هیچ گونه تقیدی به تنزیه یا تشبیه و با توجهی با اخلاص تمام، و این حالت باید دوام داشته باشد» (1)
 
روش نفی خواطر
نفی خواطر عبارتست از تسخیر قلب و حکومت بر آن تا سختی نگوید و عملی انجام ندهد تصور و خطره ای بر او وارد نشود، مگر به اذن و اختیار صاحب آن و حصول این حالت، بسیار مشکل است. زمانی که سالک با استفاده از این روش در مسیر سلوک گام بر می دارد، متوجه می شود که سیل بنیاد کَن خواطر و اوهام و خیالات او را فرا می گیرد و دائماً به خود مشغول می کند. سالک باید در این مقام مانند کوه استوار و ثابت بایستد و هر خاطری را که برایش پیدا شود، با شمشیر ذکر هلاک کند. منظور از ذکر در اینجا همان اسماء الهیه است که سالک باید در وقت خطور خواطر به یکی از آن اسماء توجه مستدام و مستمر کند تا آن خواطر از خانه ی دل او بیرون شود.

قائلان به روش نفی خواطر برای حقانیت طریقه خود به این آیه از قرآن تمسک می جویند: «ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون». (2)

این روش برگرفته از طریقه ی نقشبندیه است، که گروهی از صوفیه هستند که در نواحی مختلف ترکیه و اطراف آن پراکنده هستند و مرشد آن ها خواجه محمد نقشبند بوده است. (3)

لازم به ذکر است که بعضی از علما همچون علامه بحرالعلوم و آخوند ملا حسینقلی همدانی، تمسک به طریقه ی نفی خواطر را اجازه نمی دهند. به زعم آن ها، اذکار و اوراد به تنهایی و بدون التزام به مجاهده با نفس، نه تنها ثمره ای برای سالک ندارد، بلکه موجب دوری او از مسیر حقیقی خواهد شد. (4)
 
روش آخوند همدانی
روش خاص ملا حسینقلی همدانی در پرورش اخلاقی شاگردانش، عبارت است از التزام در مراقبه و اهتمام ورزیدن در مراتب آن. این روش را ایشان در مقابل روش های دیگر سلوک که شاید مهمترین آن ها طریقه ی نفی خواطر بوده، تعلیم داده است. ایشان معتقد است که اذکار و اوراد به تنهایی و بدون التزام به مراقبه نفس نه تنها ثمره ای برای سالک ندارد، بلکه موجب دوری از مسیر حقیقی طریقت اخلاقی نیز می شود.

آخوند همدانی مراتب مراقبه را چنین بر می شمارد: اول درجه مراقبه این است که سالک از محرمات اجتناب کرده و تمامی واجبات را اتیان کند و در این دو امر به هیچ وجه مسامحه نورزد. دوم درجه آن است که مراقبه را شدید کرده و سعی کند هرچه می کند برای رضای خدا باشد و از اموری که لهو و لعب نامیده می شود اجتناب نماید و چون در این امر اهتمام ورزد برای او تمکن پیدا می شود که دیگر خود را نباخته و این خودداری در او به سر حد ملکه برسد. سوم درجه آن است که پروردگار جهان را پیوسته ناظر خود بداند و اذعان و اعتراف کند که خدای متعال در همه جا حاضر و ناظر همه مخلوقات است.

البته مراقبه در تمام حالات و در همه اوقات باید رعایت شود. چهارم درجه، مرتبه ای است از این عالی تر و کامل تر و آن این است که سالک خدای را حاضر و ناظر ببیند و به طور اجمال مشاهده جمال الهی نماید. رسول اکرم (ص) وصیتی به ابوذر غفاری دارد که اشاره به این دو مرتبه اخیر است. می فرماید: «خدا را چنان عبادت کن گویی تو او را می بینی و اگر نمی توانی او را ببینی او را چنان عبادت کن که بدانی او تو را می بیند.»

به عقیده آخوند همدانی التزام مطلق به شریعت الهی نمی تواند انسان را به قرب حق تعالی عروج دهد بلکه این التزام باید همراه با محبت و ایمان به ائمه اطهار نیز باشد، چرا که به تعبیر وی اگر التزام به نزدن شارب و نخوردن گوشت باشد ولی محبت و ایمان به اهل بیت رسول اکرم (ص) نباشد، ثمره ای جز دوری از خداوند نخواهد داشت، اما برای اهتمام ورزیدن جدی در اطاعت از شرع مقدس، نخستین گام، ترک معصیت است که تنها راه نجات انسان و رسیدن به غایت اعلای او است.

لذا مراقبت تام از همه اعضا و جوارح به خصوص زبان و چشم و گوش و ممانعت آن ها از افتادن در معاصی، وظیفه اصلی سالک است، چرا که این اعضا و جوارح، الطاف و هدایای ارزشمند الهی هستند و از این رو باید دائماً معطر به عطر تقوی و پرهیزکاری باشند. به عقیده آخوند همدانی تا زمانی که این اعضا و جوارح از معاصی پاک نشوند، نمی توان در شرح احوال قلب سخن گفت، لذا به تعبیر خود ایشان،«بشتاب بشتاب به سوی توبه راستین، سپس بشتاب بشتاب به سوی کوشش و مراقبه.»

بر اساس مبانی عرفانی و اخلاقی مکتب آخوند همدانی، نباید بدون مراقبه به ذکر و فکر و نفی خواطر مشغول شد، چرا که اگر هم ذکر و فکر برای سالک، حال ایجاد کند، آن حال دوامی نخواهد داشت. بنابراین ذکر و نفی خواطر باید همراه با مراقبه نفس باشد تا مفید فایده افتد.

طریق و روش خاص آخوند ملا حسینقلی همدانی در سلوک عرفانی و اخلاقی، طریقه ای است که به عقیده بسیاری از ره پویان حقیقت از طرق خاصه و منحصر به فردی به شمار می رود که بزرگان نامداری در آن گام برداشته و بر عمق و غنای آن افزوده اند. (5)
 
آثار و نتایج مراقبه
مراقبه در همه ی مراحل سلوک لازم و ضروری است اما هر مرحله مراقبه ی خاص خود دارد و هر چه سالک منازل را طی کرده و به سوی کمال می رود مراقبه اش دقیق تر و عمیق تر خواهد شد. همچنین آثار و نتایج مراقبه نیز در مراحل مختلف متفاوت است. با توجه به تفاوت اهمیت در بین آثار مراقبه، می توان این آثار را به اصلی و فرعی تقسیم نمود. از آثار اصلی می توان به پیدایش عشق، تضعیف حجاب ها، کشف عوالم و شهود اشاره کرد.

در اثر مراقبه ی شدید و اهتمام به آن آثار حب و عشق در ضمیر سالک هویدا می شود، زیرا عشق به جمال و کمال علی الاطلاق فطری بشر بوده و با نهاد او خمیر شده و در ذات او به ودیعت گذارده شده است لیکن علاقه ی به کثرات و حب به مادیات حجابهای عشق فطری می گردند و نمی گذارند که این پرتو ازلی ظاهر گردد.

همچنین به واسطه ی مراقبه کم کم حجاب ها ضعیف شده تا بالاخره از میان رود و آن عشق و حب فطری ظهور نموده، ضمیر انسان را به آن مبدأ جمال و کمال رهبری می کند. این مراقبه در اصطلاح عرفا تعبیر به«می» شده است. چون سالک در امر مراقبه مواظبت نمود، حق تعالی از باب مهر و عطوفت انواری را بر او به عنوان طلایع ظاهر می گرداند، در ابتدای امر این انوار مانند برق ظاهر گشته ناگهان پنهان می شوند، این انوار کم کم قوت یافته مانند ستاره ی ریز و درخشان می گردند و سپس نیز قوت یافته به صورت ماه و بعداً به صورت خورشید پدید می آیند و گاهی مانند چراغی که افروخته باشند و یا قندیلی نمایان می شوند، این انوار از قبیل موجودات برزخیه هستند.

هنگامی که مراقبت سالک قوی تر گشت، این انوار نیز قوی تر شده، سالک تمام آسمان و زمین و شرق و غرب را یکپارچه روشن می بیند، این نور، نور نفس است که هنگام عبور از عالم برزخ هویدا می شود. در مراحل اولیه عبور که تجلیات نفس شروع می شود سالک نفس خود را به صورت مادی مشاهده می کند و به عبارت دیگر چه بسا ملاحظه می کند که خودش در برابر خودش ایستاده است. این مرحله ابتدای تجرد نفسی است. (6)

در اثر مراقبه ی تام و اهتمام شدید به آن به تدریج چهار عالم بر سالک کشف خواهد شد:

عالم اول: توحید افعال است. یعنی در ابتدا او درک می کند که همه ی اعمالی که با اعضا و جوارح انجام می دهد، همه مستند به نفس خودش است و سپس می فهمد که نفس او قائم به ذات حق است و دریچه ی فیض و رحمت او، پس همه ی افعالی که در جهان خارج تحقق می یابد به ذات مقدس حق استناد دارد.

عالم دوم: توحید صفات است که عبارت از این است که سالک آنچه را با حواس خود درک و مشاهده می کند، همه را مستند به خدا می یابد.

عالم سوم: توحید در اسماء است که عبارت از این است صفات را قائم به ذات درک کند، مثلاً عالمیت، قادریت، سمعیت، و بصیرت خود را در خدا دانسته و در می یابد که در همه ی عوالم قادر و عالم و سمیع و بصیر وحی فقط خداوند جل جلاله است.

عالم چهارم: توحید در ذات است که به واسطه ی تجلیات ذاتیه بر سالک مکشوف می شود. یعنی درک می کند که ذاتی که همه ی افعال و صفات و اسما به آن مستند است، ذات واحد است. در این مرحله توجه و مشهودش فقط ذات است و فقط خدا را می شناسد و بس.

سالک در هر یک از عوالم چهارگانه ی فوق مقداری از اثر وجودی خود را از دست می دهد تا بالاخره اصل وجود و هستی خود را گم می کند. در عالم اول که به مقام فنای در فعل می رسد می فهمد که فعل از او سر نمی زند بلکه از خداست در اینجا تمام آثار فعلی خود را از دست می دهد.

در عالم دوم چون به تجلی صفاتی می فهمد که علم و قدرت و سایر صفات انحصاراً اختصاص به ذات حق سبحانه تعالی دارد. در اینجا صفات خود را از دست می دهد و آن ها را گم می کند و دیگر در خود نمی یابد و در عالم سوم چون تجلی اسمایی می شود، ادراک می کند که عالم و قادر اوست جل و جلاله، در اینجا، اسماء خود را گم می کند و دیگر در خود نمی یابد. در عالم چهارم که تجلی ذاتی است وجود خود را گم می کند و ذات خود را از دست می دهد و دیگر ابداً خود را نمی یابد و ذات، ذات مقدس حضرت خداوند است.

این مرحله از شهود یعنی تجلی ذاتی را عرفا تعبیر به«عنقا» و«سیمرغ» می نمایند چه او موجودی است که هرگز صید احدی نخواهد شد. سیمرغ آن ذات بحت و وجود صرف است که از آن به«عالم عمی» و«کنز مخفی» و«غیب الغیوب» و«ذات ما لا اسم له و لا رسم له» تعبیر می کنند. (7)

یکی از مهمترین نتایج مراقبه کشف و شهود است. ملا عبدالصمد همدانی در این مورد چنین می گوید: «و نیز بدان که حاصل مراقبه اینست که بنده بداند که خدای متعال ناظر اوست و بر آنچه ضمیر او پنهان می دارد آگاه است و اینست سِرّ قوی خدای متعال که: «آیا نمی داند که خداوند می بیند؟» پس مراقبه دهلیز و راهرو مشاهده است و حقیقت مشاهده فنای شهود بنده در عظمت مشهود اوست، و هر کس به حریم این مقام گام نهد به کبریت احمر (کیمیای ناب) دست یابد و مزه ی آزادگی را در تخلص به حقیقت بندگی می چشد، پس هر که را ربوبیت به بندگی خود درآورد به آزادگی محض ظفر یافته است، پس در آن هنگام از بند اغیار رها شده و دایره ی جمعیت را دور می زند و سر«هر چیز تباه شدنی است مگر وجه او» برایش روشن می شود. (8) البته در رابطه ی تقدمی و تاخری، مراقبه و شهود هر دو می توانند در شرایطی مقدم بر یکدیگر و یا موخر از هم باشند، گاه بعد از طی منازل و مقامات سلوک، سالک به کشف و شهود دست می یابد و گاه کشفی برای او روی می دهد و سپس مراقبه و سلوک را پی می گیرد، این بحث همان بحث مجذوب سالک و سالک مجذوب در متون عرفانی است.

مراقبه آثار فرعی فراوانی نیز دارد. مجذوب علیشاه مواردی را چنین بر می شمارد که بازشدن درهای رحمت وصال برای ابد، بسته شدن در فراق برای همیشه، رفع ظلمات حکومت نفس اماره با لطف و رحمت الهی، تصرف در ملک و ملکوت، اشراف بر خواطر، دوام جمعیت خاطر، دوام قبول و پذیرش دل ها از او، نیز از نتایج مراقبه است. (9)

ثبات و قرار، دوری از معاصی به ظاهر، احتراز از مهالک و خطرات هوی به دل، آگاهی بر حقایق از آثار و نتایج مراقبه است.

مولوی در مثنوی معنوی به زیبایی ضمن ابیاتی، رهایی از حیطه ی زمان و مکان معرفت، بازشدن چشم باطنی انسان، بریدن از قید محسوسات، پالایش روح و... را از آثار مراقبه بر می شمارد. (10)

در قوائم الانوار و طوالع الاسرار نیز باز شدن دیده ی دل، دریافت حقیقت، مشاهده، تمیز حق از باطل، دفع حیرت، یقین و... به عنوان ثمرات مراقبه ذکر شده است. (11)

 

پی نوشت ها :

1 ـ جهان آبادی، شاه کلیم الله، کشکول شریف، نسخه خطی، مرکز اسناد و کتابخانه ملی ایران، تهران، ص 29 تا 31.
2 ـ اعراف / 201
3 ـ حسینی طهرانی، رساله ی لب اللباب در سیر و سلوک اولی الالباب، ص 147 تا 149.
4 ـ برای مطالعه ی بیشتر در بحث خواطر بنگرید به: کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، باب 3، فصل 8 و سهروردی، شهاب الدین، عوارف المعارف، باب 57.
5 ـ حسینی طهرانی، محمد حسین، 1361، رساله لب اللباب در سیر و سلوک اولی الالباب، حکمت، تهران، ص 151 تا 153.
6 ـ همان، ص 32 تا 34.
7 ـ همان، ص 160 تا 164.
8 ـ همدانی، عبدالصمد، 1381، بحرالمعارف، ترجمه حسین استاد ولی، حکمت، ص 284.
9 ـ مجذوب علیشاه، محمد جعفر، 1383، مراه الحق، تصحیح و مقدمه حامد ناجی اصفهانی، حقیقت، تهران، ص 194 تا 196.
10 ـ مولوی، مثنوی شریف، ترجمه عبدالباقی گولپینارلی، دفتر سوم، ابیات 2072 تا 2076 دفتر 4، ابیات 2460 تا 2461 و بیت 2467، دفتر 2 ابیات 158 تا 160.
11 ـ الذهبی الشیرازی، ابی القاسم، فوائم الانوار و طوالع الاسرار (دیوان ذهبی)، نسخه خطی، ص 160 تا 164.
 

منبع: فصلنامه فکر و نظر شماره 12و13